درس کده

مطالب درسی در سایت درس کده

درس کده

مطالب درسی در سایت درس کده

سلام وخیر مقدم به همه دوستان


دراین سایت مطالبی نظیر انشا و نمونه سوالات درسی قرار می گیرد و امید واریم شما هم مارا دنبال کنید

لطفا از مطالبی که در سایت قرار می دهیم استفاده کنید

......................................

با تشک__________ر

(سید علی حسینی)

طبقه بندی موضوعی

۴۸ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۹ ب.ظ

عمر انسان

عمر انسان

🎼👧🍭Ali 🍬🍥🎧:
بنام اوکه اگرحکم کند محکومیم. 
اگرپرودگار برای لحظه ای فراموش می کرد که من عروسکی کهنه ام وبه من تکه ای زندگی می بخشید ٬احتمالا هرفکری را برزبان نمی آوردم ٬اما به هر چه برزبان می آوردم فکر می کردم .به هر چیز نه به دلیل قیمت مادی اش که به خاطر مفهومی که دارد بها می دادم .کمتر می خوابیدم و بیشتر خیال پردازی می کردم زیرا می دانم که هر دقیقه که چشم برهم می گذاریم ۶۰ثانیه روشنایی را از دست می دهیم٬هنگامی که دیگران می ایستادند راه می رفتم و وقتی آنها می خوابیدند بیدار میماندم ٬هنگامی که دیگران صحبت میکردند گوش می کردم وچه لذتی از خوردن یک بستنی شکلاتی را می بردم .
اگرخداوندفرصت کوتاه دیگری به من ارزانی می داشت ٬ساده تر لباس می پوشیدم ٬درآفتاب غوطه می خوردم ونه تنها جسم ٬بلکه روحم رادر برابر رحمتش آشکار می کردم .
خدای من٬ اگر قلبی در سینه داشتم ٬نفرت هایم رابرروی یخ می نوشتم وتا طلوع خورشید صبر می کردم بارویایی از «بهشت»روی ستاثارگان شعری از«سعدی»نقاشی می کردم وترانه ای از بلبل را تا ماه می خواندم .با اشکانم گل های رز را آبیاری می کردم ٬تادرد خارهاوبوسه ی سرخ گلبرگ هایشان راحس کنم.
خدای من ٬اگرتنها تکه ای از زندگی داشتم ...هر زن یامردی را متقاعد می کردم که محبوب من است وباعشق درعشق زندگی می کردم.به انسان ها نشان می دادم چقدر در اشتباهند که گمان می کنند وقتی پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند ٬نمی دانند وقتی پیر می شوندکه دیگرعاشق نباشند.
به هرکودک بال هایی می دادم اما رهایش می کردم تا خود بال پرواز فرا گیرد.به سالمندان می آموختم که مرگ نه با سالخوردگی بلکه با فراموشی فرا می رسد.
چه چیز ها که از سما آدم ها یاد نگرفته ام .... فهمیدم هر کس می خواهد بر فراز قله ها زندگی کند٬بدون اینکه بداند خوشبختی حقیقی درنحوهٔ رسیدن به بالای کوه است!
دانستم وقتی نوزادی با دست کوچکش انگشت پدر را می گیرد اورا تا ابد اسیرعشق خود می کند.یاد گرفتم انسان فقط زمانی حق دارد به دیگری از بالا به پایین نگاه کند که بخواهداورا یاری دهد که روی پای خود بایستد . چیزها ی زیادی از شمایادگرفتم اما درنهایت برایم فایده ای ندارد٬زیرا وقتی آن هارا درچمدان میگذارم که متاسفانه در بستر مرگ هستم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۹
Ali Hosseini
جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۲ ب.ظ

انشا درباره باران

انشا درباره باران

مقدمه :

در کنار یک دریای پرتلاطم روی صخره ای نشسته بودم ، غرق در تفکرات خویش بودم ، البته به دنبال یک موضوعی می گشتم که انشاء خود را با آن آغاز کنم که ناگهان صدای امواج خروشان دریا مرا به سمت خود کشاند ، در همین حین چشمم به صدفی خورد که موج دریا با خود آورده بود ، هنگامی که صدف را در دستانم گرفتم یک نور زیبایی از آن به چشم می خورد ، در لابه لای نور زیبای این صدف کلمه ای چون « باران » می درخشید ، آری اینگونه تلنگری بر من وارد شد که موضوع انشاء خودم را باران انتخاب کنم .

بدنه کلی :

«ب» باران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک …

«الف» باران یعنی آسمانی دلگیر ، باران که می بارد انگار آسمان دلش گرفته است ، انگار آسمان بغض دارد و می خواهد اشک بریزد بر سر زمینیان ، چقدر بغض آسمان آبی دلنشین است …

«ر» باران یعنی رنگین کمان هفت رنگ ، باران که می بارد رنگهای قشنگ رنگین کمان صفای دیگری دارد ، وقتی که نور آفتاب وارد قطرات در حال بارش می خورد به رنگهای اصلی تجزیه می شود و رنگین کمان را تشکیل می دهند ، رنگهایی چون : قرمز ، نارنجی ، زرد ، سبز ، آبی ، نیلی و بنفش…

«الف» باران یعنی آرامش ، باران که می بارد آرامش سرتاسر وجود آدمی را فرا می گیرد ، قدم زدن زیر نم نم باران آدمی را به وجد می آورد ، صدای چکیدن قطره قطره های باران کودکیم را زنده می کند ، به روحم ! به احساسم ! طراوت می بشخد …

«ن» باران یعنی ناودان های خونه هامون ، نسترنهای باغچه هامون ، باران که می بارد ناودان ها یک خودی نشان می دهند ، نسترنها جان می گیرند …

نتیجه :

باران خوب است ، زندگی زیباست ، باران مرا می برد به دوران کودکی ، به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود ، دورهمی ها سادگی بود ، قصه رنگین کمان توأم با شادی کودکی بود …

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۲
Ali Hosseini
جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۱ ب.ظ

انشا درباره مادر

انشا  درباره مادر

سرم را نه ظلم می تواند خم کند، نه ترس و نه مرگ” سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادر عزیزم.

مادرم ای کسی که از راحتی و آسایش خود بریده ای و آن را در جهت بزرگ کردن من داده ای! ای کسی که وجود مقدست برایم همه چیز است، دوستت دارم.

مادر گوهری گرانبها، زیبا و مقدس است.

بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه ی چادر مادرم خوش بود اکنون بزرگ شده ام و مادرم را می خواهم نه برای گرفتن گوشه ی چادر مادرم، می خواهم باران ابرهای تیره ی خودم را پاک کنم نه برای این که دلم خوش شود که می دانم نمی شود شاید دلم کمی با بوی خوش چادر مادرم آرام بگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۱
Ali Hosseini
پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۵۷ ب.ظ

انشا در مورد وقت طلاست

برای همه ی ما انسان ها گاهی پیش می آید که شب هنگام وقتی سر بر بالین می گذاریم دلهره ی کارهای انجام نشده ای را داریم که باید انجام می شدند. انجام نشدن این کارها به هر علتی می تواند باشد.کمبود وقت، تنبلی و رویدادهای غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینی و ...

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۵:۵۷
Ali Hosseini
پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۴۰ ب.ظ

انشا در مورد فشار خون


تعریف فشار خون :

خون بعلت داشتن نیرو ( فشار ) در شریانهای اعضاء بدن جاری می شود و مواد غذایی و اکسیژن را به قسمتهای مختلف بدن میرساند و هم چنین مواد زاید را از بافتها دور می کند . این نیروکه توسط ضربان قلب ودر اثر برخورد خون به جدار شریان بوجود می آید  فشار خون نامیده می شود .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۰
Ali Hosseini