يكشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۵ ق.ظ
تابستان خود را چگونه گذراندید؟
تابستان خود را چگونه گذراندید؟
ما برای تابستان امسال برنامههای زیادی چیده بودیم، مثلا قرار بود مسافرت
شمال برویم که بابایمان گفت تابستان امسال خیلی گرم و جادهها پر ترافیک و
ناامن است، برای همین ما در خانه ماندیم تا امنتر زندگی کنیم. به جایش
بابایمان ما را به تلگرام و اینستاگرام برد و یادمان داد به جای مسافرتهای
معمولی، چطوری به صورت مجازی سفر کنیم. در جلوی گلهای بولوار از ما عکس
میگرفت و بعد آن را دستکاری و قشنگ میکرد و زیرش مینوشت: جای شما خالی
هلند، پایتخت گل و زیبایی! بعد هم زیرش شوهرخاله و داییمان را تگ میکرد.
بابایمان میگفت به مامان چیزی نگوییم، بعد میگفت اگر چیزی پرسیدند بگو
زود رفتیم، برگشتیم! به قول بابایمان سفر مجازی خیلی خوب است، وقت آدم الکی
هدر نمیشود و به کارها ی دیگرش میرسد.
ما از صبح تا غروب اوقات خود را در کلوپ محل میگذراندیم. ما همه بازیهای پلیاستیشن کلوپ محل را فوت آب شدیم و هیچکس حریف ما نبود. حتی بچههای محلههای دیگر را دعوت میکردیم و آنها را هم میبردیم. ولی آقای کشمیری مسئول کلوپمان، بداخلاق است و دیگر ما را راه نداد، میگفت چوب خطت پر شده، ما نمیدانیم چوبخط چی هست که زود پر میشود، ولی او گفت به بابات بگو، میداند. بابای ما هم نمیدانست، ولی از آن روز به بعد دیگر از جلوی کلوپ رد نمیشود و یک راه طولانی میرود تا به خانه برسد.
ما شبها که داداشمان یواشکی تخمه و چیپس بر میداشت و میرفت پای تلویزیون و کانالهای خارجی و فیلم نگاه میکرد به سراغش میرفتیم و میترساندیمش. بعد قول میدادیم اگر بگذارد ما هم نگاه کنیم به بابا چیزی نگوییم که پوستش را نکند. فیلمهای خارجی خیلی بد است، آدم اصلا نمیفهمد داستان فیلم چیست و آنها چه میگویند، فقط مدام همدیگر را به قصد کشت میزنند و اعصاب ندارند، زیرنویسهایش هم تندتند رد میشود و ما نمیتوانیم هم زیرنویس را بخوانیم هم فیلم را نگاه کنیم.
آبجیمان همیشه میگوید: این خارجیها خیلی باکلاس هستند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند. آبجی همیشه نوه دختر عمه ملوک را مثال میزند که در فیلیپین است و آنجا استعدادش را کشف کردهاند. فیلیپین خارج است. در خارج همیشه استعداد آدم را کشف میکنند. آبجی همیشه خودش را جلوی آینه مثل نوه دختر عمه ملوک درست میکند. ما هم میخواهیم وقتی بزرگ شدیم و دیپلم را گرفتیم برویم خارج.
آخر شب تا صبح که همه خواب بودند هم اوقات فراغت خود را در اینترنت میگذراندیم. با علیرضا تا صبح چت میکردیم و کلیپ خندهدار برای همدیگر میفرستادیم. علیرضا خیلی زرنگ است، او به ما یاد داد چطوری اینترنت را مصرف کنیم که فقط ١٠مگ آخرش باقی بماند و تابلو نشویم و از بابایمان کتک نخوریم.
به آخر انشا میرسیم، ما در تابستان یاد گرفتیم اینستاگرام چیز خوبی است. ما بیست تا اکانت درست کردیم ولی پسورد بعضیهاشان یادمان نیست. ما در کامنتهای صفحات به اندازه کل دوران تحصیلمان چیز یاد گرفتیم. آنجا همه جور جنسی خرید و فروش میشود، از پراید و گوشی آیفون گرفته تا کفتر کاکل به سر. ما ادبیات خود را هم قوی کردیم، آنجا چهل نوع فحش و ترکیب فحشی جدید یاد گرفتیم که میتوانیم در صورت لزوم استفاده کنیم یا برای هر کدام از بچههای کلاس لقب جدید بگذاریم و اسباب خنده و شادی کلاس را
فراهم کنیم.
راستی آقای معلم، در پایان انشا ممنون میشوم آدرس صفحه شخصیتان را به ما بدهید. آخر ما آدرس همه معلمها و معاون و مدیر مدرسه را در آوردهایم، فقط مال شما مانده است. ما قول میدهیم از آن استفادههای خوبی بکنیم.
ما از صبح تا غروب اوقات خود را در کلوپ محل میگذراندیم. ما همه بازیهای پلیاستیشن کلوپ محل را فوت آب شدیم و هیچکس حریف ما نبود. حتی بچههای محلههای دیگر را دعوت میکردیم و آنها را هم میبردیم. ولی آقای کشمیری مسئول کلوپمان، بداخلاق است و دیگر ما را راه نداد، میگفت چوب خطت پر شده، ما نمیدانیم چوبخط چی هست که زود پر میشود، ولی او گفت به بابات بگو، میداند. بابای ما هم نمیدانست، ولی از آن روز به بعد دیگر از جلوی کلوپ رد نمیشود و یک راه طولانی میرود تا به خانه برسد.
ما شبها که داداشمان یواشکی تخمه و چیپس بر میداشت و میرفت پای تلویزیون و کانالهای خارجی و فیلم نگاه میکرد به سراغش میرفتیم و میترساندیمش. بعد قول میدادیم اگر بگذارد ما هم نگاه کنیم به بابا چیزی نگوییم که پوستش را نکند. فیلمهای خارجی خیلی بد است، آدم اصلا نمیفهمد داستان فیلم چیست و آنها چه میگویند، فقط مدام همدیگر را به قصد کشت میزنند و اعصاب ندارند، زیرنویسهایش هم تندتند رد میشود و ما نمیتوانیم هم زیرنویس را بخوانیم هم فیلم را نگاه کنیم.
آبجیمان همیشه میگوید: این خارجیها خیلی باکلاس هستند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند. آبجی همیشه نوه دختر عمه ملوک را مثال میزند که در فیلیپین است و آنجا استعدادش را کشف کردهاند. فیلیپین خارج است. در خارج همیشه استعداد آدم را کشف میکنند. آبجی همیشه خودش را جلوی آینه مثل نوه دختر عمه ملوک درست میکند. ما هم میخواهیم وقتی بزرگ شدیم و دیپلم را گرفتیم برویم خارج.
آخر شب تا صبح که همه خواب بودند هم اوقات فراغت خود را در اینترنت میگذراندیم. با علیرضا تا صبح چت میکردیم و کلیپ خندهدار برای همدیگر میفرستادیم. علیرضا خیلی زرنگ است، او به ما یاد داد چطوری اینترنت را مصرف کنیم که فقط ١٠مگ آخرش باقی بماند و تابلو نشویم و از بابایمان کتک نخوریم.
به آخر انشا میرسیم، ما در تابستان یاد گرفتیم اینستاگرام چیز خوبی است. ما بیست تا اکانت درست کردیم ولی پسورد بعضیهاشان یادمان نیست. ما در کامنتهای صفحات به اندازه کل دوران تحصیلمان چیز یاد گرفتیم. آنجا همه جور جنسی خرید و فروش میشود، از پراید و گوشی آیفون گرفته تا کفتر کاکل به سر. ما ادبیات خود را هم قوی کردیم، آنجا چهل نوع فحش و ترکیب فحشی جدید یاد گرفتیم که میتوانیم در صورت لزوم استفاده کنیم یا برای هر کدام از بچههای کلاس لقب جدید بگذاریم و اسباب خنده و شادی کلاس را
فراهم کنیم.
راستی آقای معلم، در پایان انشا ممنون میشوم آدرس صفحه شخصیتان را به ما بدهید. آخر ما آدرس همه معلمها و معاون و مدیر مدرسه را در آوردهایم، فقط مال شما مانده است. ما قول میدهیم از آن استفادههای خوبی بکنیم.
۹۷/۰۴/۰۳