انشا سرگذشت یک رود
از کجا شروع شد ؟ چطور شد که من الان اینجا هستم ؟
اولین چیزی که در خاطرم هست این است که من از ابتدا اینجا بوده ام . حتما می پرسید چرا ؟
زیرا من قبلا و از همان ابتدا یک رود نبوده ام .
عده ای معتقدند که آب دریاها به مرور بخار می شوند و به آسمان می روند ،
سپس ابرها را تشکیل داده و دوباره به صورت باران به زمین برمی گردند .
برخی دیگر می گویند یخ ها و یخچال های طبیعی از بالای کوه ها شروع به ذوب شدن کرده و رودها از دل کوه ها جاری می شوند .
بعضی دیگر نیز می گویند رودها از دریاچه ها و دریاها جدا شده و به مسیر نامعلوم خود ادامه می دهند .
من خودم هم نمی دانم که آیا اینها درستند یا غلط !؟
فقط می دانم رود هستم ، زنده ام ، جاری ام و زندگی می بخشم .
شاید دلیل و نحوه به وجود آمدنم را ندانم اما هدفم را می دانم و به سمت آن در حال حرکت هستم .
من یک رود هستم و همیشه باید در حال حرکت و جنب و جوش باشم .
نباید هیچوقت بایستم و ثابت بمانم چون طبیعت من این نبوده و نیست .
من باید همیشه در حال جنبش و تکاپو و حرکت به سمت جلو باشم ، محصولات کشاورزان را آبیاری کنم ، به آدم ها زندگی ببخشم و …
در این مسیر مشکلات بسیاری برایم به وجود می آید اما هیچکدام از آنها مهم نیست .
من به مسیر و هدفم فکر می کنم .
تنها چیزی که به آن اهمیت می دهم و برایم مهم است ، هدفم است نه چیز دیگر !
گاهی در میان مسیر کودکان را می بینم که بازی می کنند ، من هم با آب پاشیدن به صورت و دست و پایشان با آنها بازی می کنم .
آدم ها با دیدن من ، خوشحال می شوند و درمی یابند زندگی همچان جریان دارد .
بعضی آدم های دیگر نیز زباله هایشان را در من ریزند و مرا ناراحت می کنند .